باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
ادامه مطلب ...بـاشـلانــدێ حسیـنین ایّـام-ی-عـزاسـی
سیزدهن کؤمک ایستهر حقّین شُهداسی
قلبینده امام-ی-عصرین غمی آرتار
جهد ائیله اماندیر پوْزما بۇ اساسی
گر عئشقی حسینی درک ائتسوْن اؤزۆنده
اشگون قطراتین گیزلهتمه گؤزۆنده
لبّیک دیلونده گؤز یاشێ یۆزۆنده
ائیله شه-ی-دینه خیدمت بۇ سؤزۆنده
فرض ائت اۇجالۇبدۇر «ینصرنی» صداسی
تؤک شیشهی-ی-دیلدهن روخساره گولابی
کیم آغلار حسینه، آرتێقدێ{ر} ثوابی
فیض-ی-عبراتون یوْخ حد-وْ-نصابی
عاجیزدێ ملکلر ائتسین بۇ حئسابی
واضحدێ بۇ مطلب یوْ چون-وْ-چراسی
ینصرنی بۇیۇردۇ، سلطان-ی-حقیقت
بۇ کلمهده اوْل شاه، ائتدی سیزی دعوت
ایندی بۇ عزاده هر کیم ائده خیدمت
مثل اینکه شهادت اوْلمۇش اوْنا قیسمت
البته شهیدین جنّتدیر بهاسی
هر کیم وۇرا زنجیر، هر کیم وۇرا سینه
تنبیه ائلهییبدیر خصم-ی-شه-ی-دینه
اوْن گۆن دۇتۇلۇر یاس، هر ایلده حسینه
چۆنکۆ اوْ مقدّس، قانون سَببینه
دین-ی-نبوینین مُحکمدی بناسی
بۇ شأن-وْجلاله، قۇربانم حسین جان
عالمده آچێبسان بیر سفرهی-ی-ائحسان
عرش-ی-حقه گئتدی، حلقوندان آخان قان
اوْل قانێ وئریبسهن جنّاتی آلێبسان
بۇ بارده حقّین وار عئین-ی-رضاسی
فکریمده دوْلاندێ اوْل غملی زمانون
آغزۇندا عطشدهن دؤنمهزدی زبانون
زینب کؤمهگینه اوْلمادێ توانون
سنگین یارالاردان جوش ائیلهدی قانون
شئمرین اۇجالاندا مئیداندا نداسی
شعر: استاد یحیوی
غدیر رمز پایداری و تلاش و کوشش جاودانه ی عاشقان خداست. بدون غدیر، عشق می مرد و رسالت ناتمام می ماند و گل واژه های شهادت و ایثار بی معنا می شد و رسالت بدون امامت در توطئه های مکرر خناسان، فرو می خشکید.
آنگاه که رسالت با غدیر همیشه جاری امامت پیوند خورد، دین الهی کامل شد که فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم …
ای موعود! ای بر رواق چشم نشسته! ای حجت! ای زیباتر از تمام گل ها! ای امید روشنایی در دل تار شب ظلمانی دروغ، بیداد، شکنجه، فریاد، غم، آتش و انفجار! در گرگ و میش سحرگاه، پایان دروغ را انتظار مىکشیم! آن روز که بیایى، جهان براى خوشبختى ما تنگ است، آغاز و فرجام خویش را در تو مىجوییم، این گریه را پایانى است اگر، اشک راه خود را بداند و بر هر دامانى نریزد.
پوست را مغز و سال را روز و زیستن را کام و بودن را نام تویى. من کیستم؟ تو کیستى؟ من اینک نه آنم که بودم! تو اما، تو همچنان آنى که بودى:
این مــن نـه منم اگر منی هست تویی
ور در بر مــــن پیرهنـــــی هست تویی
در راه غمت نه تن به من ماند و نه جان
گر زان که مرا جان و تنـی هست تویی
مگذار که بگویم در تن من، امید را به خاک سپردند و سنگى صنوبرى شکل بر سر آن نهادند؛ هیچیم هیچ، بىتو اى همه کس، همه چیز، همه جا، همه وقت، همه عمر...
بی تو هیچم هیچ همچون سال بی ایام خویش
بی تو پوچم پوچ همچون پوست بی بادام خویش
ای تو همچون غنچه عطر عصمتم را پاسدار
ای پناهم داده در خلوتگه آرام خویش
ای تو روشن تر ز هر مقیاس با دیدار تو
دیده ام صد کهکشان خورشید را در شام خویش
ای تو در من هر چه هستی ای تو در من هر چه شور
خون تاکستان هستی کرده ام در جام خویش
عطر نرگس های چشمم با نسیم هر نگاه
تا بهار سبز چشمت می برد پیغام خویش
در تو خواهم خفت همچون قطره در دریای ژرف
در تو خواهم جست هم آغاز و هم فرجام خویش
در خزان عمرم و در سینه پروردم بهار
در شگفتم از شکفتن های بی هنگام خویش
دلى داریم به پریشانى دود؛ سرى داریم به حیرانى رود؛ چشمى به گریانى ابر؛ غمى به وفادارى بخت. نه اقبال خوشایندى، نه مرگ ظفرمندى.
رفتن، یعنى غیبت، آمدن، یعنى ظهور. بودن یعنى انتظار. کار یعنى سالنامه عمر را ورق زدن. سیاست، یعنى به لبخند تو خندیدن. حکومت، یعنى زیر پاى تو فرش گستردن. عاشورا، یعنى غم هاى تو. محرم، یعنى دمیدن مهتاب فراق. این است معناى حقیقى کلمات.
دل کویری ام را بسرایم یا نگاه آبی عنایتت را که مواج ترین انتظار دریایی ام در برهوت تنهایی من است؟ دریا! بیا و تنهایی کویری ام را از من بگیر و از دلم، ساحلی بساز که می خواهم تا همیشه، زیرنوازش دست های مواج تو باشم...
من از تبار تشنه غروب هاى انتظار
که سبز مىتپد دلم به شوق دیدن بهار
بیا میان ذهن این همیشههاى شب به دوش
نهال روشن سپیده را، تو مهربان، بکار
بیا براى آسمانِ خسته سکوت پوش
نوید بال بالِ آبى پرندهاى بیار
بیا بخوان دوباره قصه قشنگ آسمان
به گوش بالِ بسته کبوتران این دیار
تمام لحظههاى ما، غبار غم گرفتهاند
مگر به یمن چشم تو فرو نشیند این غبار
... و تو سلام بر تو آن دم که از مشرق انتظار، طلوع می کنی، تا تفسیر خلقت انسانی باشی! سالیانی است باد، بر گلدسته کوه، اذان تو را مویه می کند و موج، در سینه دریا، از بی قراری تو سر بر صخره می کوبد. خاک، گوش به زنگ موسیقی قدم هایت مانده و آتش در هرم عطش تو، شعله می سراید.
ای ترجمه آسمان به زبان خاک!
ای شرح بی نهایت آب و ای شأن نزول آفتاب!
آیا هروله انسان را در عطش عدالت می بینی و آیا سعی عاشقان را در وادی انتظار درمی یابی؟!
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد
بى تو مىگویند تعطیل است کار عشقبازى
عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه مىخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانهها بویى از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد
در هواى عاشقان پر مىکشد با بى قرارى
آن کبوتر چاهى زخمى که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مىگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
ای خلاصه رسالت انسان! ای تفسیر بعثت پیامبران! ای محصول خلوت حرا! ای نتیجه پیوند غدیر! ای مسند مستند فاطمه علیهاالسلام! ای پاسخ سکوت مجتبی علیه السلام! ای امتداد رگ بریده حسین علیه السلام! ای حنجر توفانی سجاد علیه السلام! ای منشور دانش باقرالعلوم علیه السلام! ای پایان نامه مکتب صادق علیه السلام! ای پنجره رهایی امام کاظم علیه السلام! ای نهایت خشنودی رضا علیه السلام! ای تصویر کرامت جوادالائمه علیه السلام! ای تعبیر هدایت امام هادی علیه السلام! ای یگانه میراث امام حسن عسگری!
دریاب این سرگردانی عالم را و به فریاد عدالت متروک، در این غفلت ستان زمین برس! زمین، سراسر، کربلای عطش است و نینوای جنون!
سلام بر تو که آخرین پاسخ خداوند به اولین نیاز خلقتی! سلام بر تو که چشم خدایی در میان آفریده هایش و مگر چشم خدا را حجابی است؟ مگر می توان چیزی را از چشم خدا پنهان کرد؟
آه، با خیالات کودکانه مان، چه زشتی ها را از چشم مردم پنهان کردیم و پنداشتیم که از چشم تو نیز... آه، چه مکان هایی را خلوت و به دور از نگاه غیر یافتیم و به آلودگی گناه رضایت دادیم؛ غافل از آنکه...!
آه! فدای چشم هایت شوم؛ چند قرن است این همه سیاهی و آلودگی و ستم را می بینی و می سوزی؟ آخر تو غیرت اللّه هم هستی. حال می فهمم چرا گفته اند چشمانت سرخ نامه است. وای که دود این همه ستم و بی عدالتی وگناه، با آن چشمان آسمانی ات چه کرد!
«السلام علیک یا عین الله فی خلقه»
ای آخرین بازمانده سلسله نور! بیا که بی نفس گرمت، جرعه جرعه اندوه سر می کشیم و دامن دامن اشک می ریزیم.
بیا ای نامت، یادآور سال ها رنج و انتظار!
بیا ای آخرین یادگار، ای گل همیشه بهار!
اگر تو بیایی، تمام پنجره های بسته، به روی وسعت بی کرانه اشراق باز خواهد شد.
اگر تو بیایی، آینه های غبار آلود، سرشار از سخاوت باران می شوند.
اگر تو بیایی، چهار فصل پاییزی دل هامان، پرشکوفه می شود.
اگر تو بیایی، زمین تمام ثروت های نهفته اش را نثار قدومت می کند.
اگر تو بیایی، هیچ اشک غربتی بر گونه ها نمی چکد و صدای هیچ دادخواهی بی پاسخ نمی ماند.
اگرتو بیایی، هیچ بغضی در گلو نمی شکند و هیچ حنجره ای از غم فراقت مویه سر نمی دهد.
بیا که دیدهام از انتظار لبریز است
کویر سینه تفتیدهام عطشخیز است
شکوه رویش سُکرآور بهارانى
که بیطراوت رویت، بهار، پاییز است
به باغ عاطفه، عطر نگاه تو جاری است
مشام جان ز شمیم تو عطرآمیز است
همیشه خاطر ما آشیان یاد تو باد
که در هوای تو پرواز، خاطرانگیز است
بخوان که نغمه تو معجز مسیحایی است
نوای گرم تو شورآور و شکربیز است
ز کوچهسار دیار دلم عبور نکرد
به غیر دوست که این کوچه کوی پرهیز است
بیا و بر دل آلودهام نگاهی کن
که پیش عفو تو کوه گناه ناچیز است
حضرت على(ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد.
بخش هاى زندگانى على(ع):
با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام همواره در کنار پیامبر اسلام(ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مىتوان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:
1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام
2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه
3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام
4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت
5- دوران خلافت آن بزرگوار
ادامه مطلب ...
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه یک «زن» بود، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون «زن بودن» نمونه شده بود.
مظهر یک «دختر»، در برابر پدرش.
مظهر یک «همسر»، در برابر شویش.
مظهر یک «مادر»، در برابر فرزندانش.
مظهر یک «زن مبارز و مسئول»، در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
وی خود یک «امام» است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایدآل برای یک «زن»، یک «اسوه»، یک «شاهد» برای هر زنی که می خواهد «شدن خویش» را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، «چگونه بودن» را به زن پاسخ می داد.
نمی دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه های خیره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است.
او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت، علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان های بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهائی هایش. این است که علی هم او را به گونه دیگری می نگرد و هم فرزندان او را. پس از فاطمه، علی همسرانی می گیرد و از آنان فرزندانی می یابد. اما از همان آغاز فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می کند. اینان را «بنی علی» می خواند و آنان را «بنی فاطمه».
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر.
و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه دیگری می بیند. از همه دخترانش تنها به او سخت می گیرد، از همه تنها به او تکیه می کند. او را –در خردسالی– مخاطب دعوت بزرگ خویش می گیرد.
نمی دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟
خواستم از «بوسوئه» تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از «مریم» سخن می گفت.
گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش های مریم را بیان کرده اند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند. اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندیهای همه در طول این قرن های بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را باز گویند که :«مریم مادر عیسی است».
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، باز درماندم، خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.
شهادت حضرت فاطمه(س) را به خدمت فرزند عزیزش امام زمان(عج)
و شیعیان علی(ع) تسلیت عرض می نمایم.
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز
سعدی، دیوان اشعار، غزلیات
عید باستانی نوروز مبارک باد
در آستانه ی بیداری دوباره ی طبیعت، نو شدن زمین و جشن شکوفه ها عید باستانی نوروز را به تمامی هم وطنان عزیز و گرامی تبریک عرض نموده سالی پر بار، موفقیت آمیز، با صحت و سلامتی در کنار خانواده برایتان آرزومندم. امیدوارم بهار زیبای عمرتان هرگز پاییزی نشده و موفق و موید باشد.
میلاد با سعادت حضرت محمد مصطفی و امام صادق علیه السلام را به عموم دوستداران شان تبریک عرض می نمائیم.
از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز
دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور
در مدح محمد همه گشتند هم آواز
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز
جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمد لب خود باز کند باز
جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز
خوبان دو عالم همه حیران محمد
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد
این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش
یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر زمثالش
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد
افلاک بود بسته به لولاک محمد
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
عالم به تو خلاق دو عالم به تو نازد
با عنایت به نزدیکی هفته ی منابع طبیعی و روز درختکاری لازم دیدم مطالبی را در مورد اهمیت منابع طبیعی در وبلاگ درج نمایم هر چند به جد معتقدم حفاظت وحراست از منابع طبیعی مربوط به تمام طول سال بوده و مختص به این چند روز نمی باشد.
شما حتماً در طول زندگی در مجلات و کتابها خواندهاید و یا از اخبار، رادیو و تلویزیون راجع به بحرانهای تکرارشونده مطلع شدهاید، بحرانهایی از قبیل جنگ، انفجارات اتمی، انفجار جمعیت و ضایعات ناشی از آن مثل قحطی و گرسنگی و غیره. اینگونه بحرانها در مناطق مختلف کره زمین جملگی گواه بر صدمهخوردن محیط زیست انسان است. آلودگی آب و هوا خود شاهدی بر گسترش شهرنشین و این ضایعات دلیلی بر کاهش بیش از حد گونههای مفید گیاهی و جانوری است. محققینی که به اینگونه مشکلات و مصائب توجه دارند و آنها که وضعیت ملتها و رشد جمعیت جهان را دائماً مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند، خبر از گسترش اضطراب، عصبانیت و فشار روحی اقشار جامعه میدهند. هماکنون کسی نمیتواند در مسئولیت مهم خود در حفظ محیط زیست در همه ابعادش شانه خالی کند. هیچ یک از ما نمیتوانیم از جهانی که در آن زندگی میکنیم غافل باشیم.
برخی کشورها که دارای تکنولوژی پیشرفته هستند بین جمعیت کشور و منابع طبیعی تعادل مناسبی را به وجود آوردهاند و به عبارتی از منابع خود با تکنیک صحیح و علمی بهرهبرداری میکنند. نقاطی از دنیا که در آن خطر جنگ و جنگافروزی وجود دارد، معمولاً نقاطی هستند که در آن منابع طبیعی با کمبود مواجه هستند و یا جاهایی هستند که تکنولوژی لازم برای بهرهبرداری از منابع طبیعی موجود نیست. این نقاط غالباً نواحی پرجمعیت جهان را شامل میشوند زیرا رشد جمعیت آنها از رشد تکنولوژی بیشتر است و میزان منابع طبیعی که میتواند در اختیار مردم قرار گیرد، قابل قبول نیست، همزمان با افزایش رشد جمعیت و کم شدن منابع طبیعی خطر جنگ افزایش می یابد. هر راه حل ثابتی برای رفع مشکلات بینالمللی باید تضمین کننده حفظ محیط زیست باشد و آن را ملحوظ دارد تا بتواند سلامت و سعادت زندگی مردم را تأمین و مشکل جمعیتی آنها را برطرف نماید. برای کشورهای پیشرفته که دارای تکنولوژی برتر هستند و مردم آنها با فراوانی مواد و مایحتاج مواجهاند و زندگیشان در حد لوکس است، بسیار مشکل است که بتوانند میزان بدی وضعیت موجود در سایر نقاط دنیا را تجسم کنند. فقط تعداد بسیار کمی هستندکه با محرومیت ثابت مردم در سایر نقاط دنیا آشنا هستند. کشورهای پیشرفته به رشد جمعیت خود توجه داشته، میدانند که رشد ممتد جمعیت چه هزینههایی را دربر دارد و به همین دلیل قادر شدهاند رشد جمعیت خود را کنترل نمایند.
کشورهای پیشرفته میتوانند کارخانجات بیشتری داشته باشند و این فقط به قیمت افزایش آلودگی آب و هوا است. آنها میتوانند ماشینهای بیشتری داشته باشند، ولی به قیمت انبوهی ترافیک در شهرها و افزایش شاهراه ها. آنها میتوانند مسافرت خود را در اتوبان ها زیاد کنند ولی به قیمت افزایش اتوبان ها که خود جای اراضی کشاورزی و منابع طبیعی را اشغال میکند. آب و هوا زمانی تمیز و ارزان قیمت بودند، ولی امروزه آلوده و گران میباشند. زمین زمانی ارزان قیمت و سهلالوصول بود، ولی امروزه مشکل میتوان فضایی را با قیمت ارزان تهیه نمود که از نظر حفظ منابع طبیعی منحصر به فرد باشد و جایی برای تفریح و تنفس اهالی شهرها باشد.
امروزه این واقعیت به حقیقت پیوسته است که نمیتوان رشد جمعیت بیش از حد در کشورهای محروم و قحطیزده را از نظر دور داشت و آن را نادیده گرفت. این ادعا که میتوان مسأله سایر ملل را نادیده گرفت به قول جامعهشناس معروف Paul Ehrlich مثل این است که بگوئیم مسافری در یک قایق که انتهای قایقش در آب فرو رفته میتواند خود را به سلامت از مرگ برهاند. ما همگی سرنشینان کره پرجمعیتی هستیم در جهان واحد و توجه به محیط زندگی بشر باید مورد توجه همگی باشد.
در زمانی نه چندان دور که جهان بزرگ و جمعیت آن بالنسبه کم بود بشر میتوانست در اعمال خود اشتباهات بزرگی را مرتکب شود بدون اینکه به محیط زیست لطمه جدی وارد گردد. اگر جنگلی نابود میشد و یا مرتع و علفزاری به بیابان تبدیل میشد، هنوز هزاران جنگل و چمنزار دست نخورده وجود داشت. امروزه جهان کوچک و جمعیت آن بسیار زیاد است و هرگونه اشتباهی غیر قابل جبران است. هرگونه اشتباهی در رابطه با محیط زیست و تأمین مجدد آن بسیار پرهزینه است، تلاش و تقلا برای حفاظت از محیط زیست چیزی است که باعث رشد و ارتقاء میشود و سعادت کامل افراد را تضمین میکند. بشر باید در طبیعت به گونهای عمل کند تا ضمن تهیه غذا و تأمین زندگی که برایش اساسی هستند، آن را در حد اعلا حفظ نماید. طبیعتی سرشار از فضا برای جابجایی، سرزمین طبیعی برای گردش کردن، مناظر طبیعی برای تحسین کردن و جانوران وحشی برای مشاهده، مطالعه، شکار و غیره....
امروزه باید تصمیمات مفید خود را در رابطه با حفظ کیفیت محیط زیست سریعاً به مرحله اجراء درآوریم. اگر بیش از این منتظر بمانیم ممکن است موقعیت مناسب را از دست داده و محدودیت های زیادی در رفتار با طبیعت ایجاد گردد، هدف ما این نیست که فقط راهحل سادهای برای محیط زیست انتخاب و معرفی کنیم. برای بسیاری از مشکلات هماکنون هیچ راهحلی نداریم و تنها کاری که اکنون میتوانیم در رابطه با حفظ محیط زیست بطور قاطع انجام دهیم، حفاظت از آن با محدود کردن رشد بیشتر جمعیت است. سایر راهحل ها یعنی افزایش تولیدات از طبیعت برای تغذیه نسل بشر و غیره موقعیت را خراب تر میکند. قبل از اینکه موقعیت از این هم خراب تر شود و جهانی خلق کنیم که دیگر نسل بشر قادر به ادامه زندگی در آن نباشد، باید به فکر چاره باشیم و وارد عمل شویم.
منابع طبیعی، مواد، سرزمین و موجودات زندهای هستند که بویژه در فرهنگ انسانی مفید و ارزشمند هستند. امروزه همه چیزهای موجود، روی کره زمین از یخهای قطبی گرفته تا قلل کوه های استوایی و اعماق دریاها برای انسان ارزشمند بوده و در نتیجه جزء منابع طبیعی محسوب میگردند.
منابع طبیعی را به دو دسته کل تقسیم میکنند. یکی منابع تجدید شونده و دیگری منابع غیرقابل تجدید. مطالعات اخیر نشان داده است که حد و مرز بین این دو کاملاً مشخص نیست و این خود از اهمیت این تقسیمبندی میکاهد. منابع تجدیدشونده همان منابع زنده هستند مانند جنگل ها، مراتع، آبزیان، خاک و...، منابع طبیعی غیرقابل تجدید، اشیاء بیجان مثل معادن و سوختهای فسیلی هستند.
اختلاف بین این دو دسته از منابع بسیار مهم هستند. منابع زنده قادر به تکثیر، تولید مثل، افزایش و جابجایی هستند. اگر از این منابع بطور صحیح استفاده شود می توانیم سال های سال ازآنها بهرهبرداری کنیم بدون اینکه لطمهای به آنها واردآید. منابع غیرقابل تجدید به خودی خود جابجا نمیشوند و مدت زمان جابجایی آنها آنقدر طولانی و به نسبت کم است که در زمان حیات انسان قابل رؤیت نیست. تودههای آهن یا منابع نفت رشد نمیکنند. وقتی یک منبع مرده مورد مصرف و استفاده قرار گرفت از دست رفته و ما باید چیز دیگری را جایگزین آن کنیم و یا اینکه بدون وجودآن به زندگی ادامه دهیم.
دومین اختلاف مهم این دو منابع در این است که منابع زنده به هم پیوسته و وابستهاند. اگر جنگلی را بطور یکسره قطع کنیم نه تنها درختان از بین میروند بلکه به خاک هم صدمه وارد میگردد. نسبت های آبی منطقه تغییر میکند. زندگی ماهیان در نهرها و رودخانهها و زندگی جانداران در خشکی تخریب و یا ممکن است بطور چشمگیری تغییر یابد. پس منابع زنده در هر ناحیهای به همدیگر گره خورده و عجین هستند چنانچه به یکی لطمه وارد شود به سایرین نیز وارد میگردد. در منابع غیرقابل تجدید این طور نیست، استخراج زغالسنگ در یک ناحیه ضرورتاً تأثیری بر سایر ذخایر ندارد.
هنگامی که ما زغال سنگ یا نفت را برای سوختن مصرف میکنیم جنگل محفوظ میماند، ولی همزمان هوا آلودهتر میشود به نحوی که رشد نباتات و حیوانات ممکن است به مخاطره افتد. امروزه معلوم شده که بسیاری از منابع از جمله اکسیژن موجود در هوا، نفت و زغالسنگ موجود در زمین نتیجهای از فعالیت موجودات زنده است و به آنها وابسته است. منابع طبیعی غیرقابل تجدید دائماً در حال کاهش و تنزل هستند و با افزایش رشد جمعیت توسط بشر بطور بیرحمانه مصرف میشوند. بایستی در استخراج و مصرف آنها جانب احتیاط را حفظ نموده و از ضایعات و فضولات آنها جلوگیری نمود. با اعمال اینگونه مدیریت بهرهبرداری از منابع امکان عرضه آن برای مدت زمان طولانی میسر است و بالعکس اگر با بیاحتیاط همه آنها را مصرف کنیم بزودی شاهد زوال و پایان آنها خواهیم بود.